به نام خدا
[معجزاتى از امام صادق علیه السلام]
11- از یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابو سلمه سراج و حسین بن نویره روایت شده که گفتند: ما در حضور حضرت صادق علیه السّلام بودیم، آن حضرت بما فرمود: خزینههاى زمین و کلیدهاى آنها بما عطا شده، اگر من بخواهم به یکى از این پاهایم میگویم: آنچه طلا که در جوف تو است خارج کن! (خارج میکند) پس آن حضرت با پاى خود روى زمین خطى کشید، با دست خود مقدارى از طلا که بقدر یک وجب بود خارج کرد، آن طلاها را بما داد و فرمود: نیکو بآن نظر کنید که شک نیاورید، بعد از آن بما فرمود: بزمین نگاه کنید! وقتى ما نگاه کردیم دیدیم که مقدار زیادى طلاى درخشنده روى هم قرار گرفته است.
یکى از آن مردم گفت: یا بن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله بشما اینطورنعمتها عطا شده و شیعیان شما محتاجند؟! فرمود: خدا بهمین زودى دنیا و آخرت را براى شیعیان ما جمع خواهد کرد و آنان را در بهشت پرنازونعمت داخل میکند و دشمنان ما را در دوزخ داخل خواهد کرد.
12- یعقوب بن شعیب از صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله راجع بتفسیر آیه شریفه: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَسوره توبه، آیه (106) یعنى بگو: هر عملى که میخواهید بکنید، بزودى خدا و پیغمبر و مؤمنین عمل شما را خواهند دید روایت کرده که فرمود: منظور از مؤمنون امامها علیهم السّلام هستند.
روایت شده (که لفظ مؤمنون) مأمونون هم قرائت شده و معنى کلمه مأمونون یعنى حجتهاى خدا.
13- از داود بن کثیر رقّى روایت شده که گفت: من با امام جعفر صادق علیه السّلام براى حج خارج شدم، اول وقت ظهر شد حضرت صادق بمن فرمود: ما در زمین بىآب و گیاهى وارد شدیم، وقت ظهر فرا رسید، ما را از جاده خارج کن! از جاده خارج شدیم و در زمینى که آب نداشت وارد گردیدیم، حضرت صادق با پاى خود بزمین اشاره کرد، چشمه آبى که چون یک قطعه برف بود براى ما جارى شد، امام علیه السّلام وضو گرفت من نیز وضو گرفتم و با آن حضرت نماز خواندیم.
وقتى که خواستیم حرکت نمائیم من توجه کردم و یک شاخه خرمائى دیدم حضرت صادق فرمود: آیا دوست دارى که از این شاخه خرما بتو رطبى دهم؟ گفتم: آرى، آن بزرگوار بدست خود بآن شاخه زد و آن را تکان داد، آن شاخه بشدت بحرکت آمد و خوشههاى خرماپائین آمدند و آن حضرت از انواع رطب بمن داد، آنگاه با دست خود آن درخت خرما را مسح کرد و فرمود: بحال اولیه خود برگرد، آن درخت بحال خود برگردید.
یازده سال از امامت حضرت صادق که طى شد ولید بن یزید بن عبد الملک از دنیا رفت و (مردم) با پسرش یزید بن ولید بیعت کردند یزید بن ولید مدت شش ماه خلافت کرد، بعد از او با برادرش ابراهیم بیعت کردند، ابراهیم مدت چهار ماه سلطنت کرد، بعد از او در سنه (127) هجرى که مدت دوازده سال از امامت امام جعفر صادق علیه السّلام گذشته بود مردم با مروان بن محمّد جعدى که معروف به حمار بود بیعت کردند.
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: مروان (بخلافت) بنى امیه خاتمه خواهد داد.
14- عدهاى از شیعیان حضرت صادق که قبلا نام آن را ذکر کردیم روایت کردهاند که ما نزد امام صادق بودیم، مردى در حضور آن بزرگوار آمد، سلام کرد، سر آن حضرت را بوسید و نشست، حضرت صادق علیه السّلام دست خود را به لباس آن شخص سائید و فرمود:
من لباسى به سفیدى و خوبى این لباس ندیدهام، آن مرد گفت: این لباس از شهرهاى ما است، من دو انبان از این لباسها براى شما آوردهام.
امام صادق به متعب فرمود: آن لباسها را از او بگیر! آن مرد از خدمت امام صادق مرخص و خارج شد، حضرت صادق فرمود: اگر این صفت راست باشد و آن وقت کذائى نزدیک شود این مرد صاحب بیرقهاى سیاهى است که آنها را از خراسان مىآورد.
حضرت صادق علیه السّلام به متعب فرمود: خود را به او برسان و از نام او پرسش کن ببین نام او عبد الرحمن نیست؟ (متعب که رفت) حضرت صادق بما فرمود: اگر نامش عبد الرحمن باشد همان است گفتم، متعب مراجعت کرد و گفت: نام او عبد الرحمن است. بعد از آن عبد الرحمن مخفیانه نزد حضرت صادق آمد و گفت: من افراد زیادى را بسوى شما دعوت کردهام و قبول کردهاند. امام صادق علیه السّلام فرمود: این موضوعى که تو میگوئى نشدنى است زیرا که بچههائى از فرزندان عباس (یعنى بنى عباس) با امر خلافت بازى خواهند کرد.
پس عبد الرحمن پیش محمّد بن عبد اللّه بن الحسن آمد و او را (براى امر خلافت) دعوت کرد، عبد اللّه هم اهل بیت خود را جمع کرد و براى امر خلافت اقدام کرد، حضرت صادق علیه السّلام را براى مشورت دعوت کرد، امام صادق در مجلس شورا وارد و بین منصور و سفّاح و عبد اللّه که دو فرزند محمّد بن على بن عبد اللّه بن عباس بودند نشست، وقتى که مشورت شروع شد حضرت صادق علیه السّلام دست خود را به کتف ابو العباس که عبد اللّه سفاح باشد زد و فرمود: بخدا قسم که ابتداء این شخص مالک خلافت خواهد شد، بعد از آن دست دیگر خود را به کتف ابو جعفر که عبد اللّه منصور باشد زد و فرمود: بچههائى که از فرزندان این شخص باشند با مقام خلافت بازى خواهند کرد آنگاه حضرت صادق از آن مجلس بلند شد.
جریان امر مروان بن محمّد جعدى همانطور است که مؤرّخین (در جاى خود) نوشتهاند، مروان در ماه ذى حجه سنه (132) هجرى در مصر کشته شد. مدت (17) سال که از امامت حضرت صادق علیه السّلامگذشت خلافت به بنى عباس منتقل شد.
در شب جمعه سیزدهم ماه ربیع الاول سنه (132) هجرى در کوفه در بین بنى اود در خانه ولید بن سعید که غلام بنى هاشم بود با ابو العباس که عبد اللّه بن محمّد بن على بن عبد اللّه بن عباس بن عبد المطّلب باشد بیعت کردند. مدت خلافت ابو العباس (4) سال و (9) ماه بود، ابو العباس در سنه (136) هجرى در شهر انبار وفات یافت و با برادر او منصور که عبد اللّه بن محمّد باشد بیعت کردند، خلافت منصور موقعى بود که مدت (21) سال از امامت صادق آل محمّد صلى اللّه علیه و آله گذشته بود.
منصور، حضرت صادق را از مدینه پیغمبر خواست، چون آن بزرگوار بنجف اشرف رسید خود را براى نماز آماده کرد، نماز خواند، دستهاى خود را بسوى آسمان بلند کرده این دعا را خواند:
یا ناصر المظلوم المبغى علیه، یا حافظ الغلامین لأبیهما، احفظنی الیوم لآبائی محمّد و علىّ و الحسن و الحسین، اللّهم اضرب بالذّلّ بین عینیه، پس فرمود:
باللّه أستفتح و باللّه أستنجح و بمحمّد و آله أتوجّه.
اللّهمّ إنّک تمحو ما تشاء و نثبت و عندک أمّ الکتاب.
حضرت صادق بعد از خواندن این دعاء آمد تا درب خانه منصور رسید، ربیع که دربان بود از امام صادق استقبال کرد و به آن حضرت عرض کرد: غیظ این ستمکیش بر تو شدید است، یعنى قصد کشتن تو را دارد که (نسل) شما را بآخر برساند، ربیع نزد منصور رفت و براى امام صادق علیه السّلام اجازه خواست، آن لعین هم اجازه داد، حضرت صادق پیش منصور رفت و به منصور سلام کرد.
15- روایت شده که حضرت صادق با منصور مصافحه کرد و به منصور فرمود: ما از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت کردهایم که فرمود:
وقتى که رحم با یکدیگر تماس پیدا کنند مهربانى خواهند کرد. منصور آن حضرت را پهلوى خود نشانید و گفت: منهم بتو مهربانى میکنم و براى تو خوفى نخواهد بود، امام صادق فرمود: آرى براى من باکى نیست.
منصور بحضرت صادق گفت: یا جعفر آنچه که باید از تو بما برسد رسیده است. امام صادق فرمود: بخدا قسم که من کارى نکردهام و ارادهاى هم ندارم، اگر میخواستم کارى بکنم کرده بودم، زیرا که به حضرت سلیمان نعمت عطا شد و شکر کرد، حضرت ایوب که ببلا مبتلاء شد صبر کرد، حضرت یوسف که مظلوم واقع شد گذشت کرد، از این نسل (ما) هم کارى بر نمیآید مگر آنچه شبیه به یوسف باشد.
منصور گفت: یا ابا عبد اللّه راست گفتى، پس دستور داد تا (6000) درهم بحضرت صادق تقدیم کردند آنگاه گفت: حوائج خود را بگو! امام صادق فرمود: حاجت من آنست که مرا اجازه دهى تا بسوى اهل و عیالم مراجعت نمایم. منصور گفت: اختیار در دست شما است، امام صادق منصور را وداع کرد و خارج شد، امام صادق به ربیع دربان فرمود: این پول را بگیر و در هر راه که میخواهى مصرف کن! چونکه مرا بآن حاجتى نیست، ربیع گفت: این عمل باعث غضب منصور خواهد شد، حضرت صادق دستور داد تا پولها را گرفتند و بعدا آن حضرت پولها را بمنزل ربیع فرستاد.
16- روایت شده موقعى که امام صادق از پیش منصور خارج شد
و به حیره وارد شد ربیع دربان خدمت امام صادق علیه السّلام آمد و گفت:
منصور را اجابت کن! حضرت صادق دوباره بسوى منصور برگشت، در صحراء یک صورت عجیب الخلقهاى پیدا شده بود که کسى نمیدانست آن صورت چیست، آن کسى که آن صورت را یافته بود میگفت من آن را با باران یافتم.
موقعى که امام جعفر صادق علیه السّلام نزد منصور آمد آن خبیث بحضرت صادق گفت: بمن خبر ده که آیا در هوا چه چیزى وجود دارد؟
فرمود: آرى، دریائى وجود دارد، گفت: آیا در آن دریا کسى ساکن است؟ فرمود: آرى، گفت: چه مخلوقى در آن ساکن است؟ فرمود:
خدا بدنهاى آنها را نظیر بدن ماهى و سرهاى آنها را مثل سر پرندگان خلق کرده، و پروبال رنگوارنگى نظیر پروبال پرندگان دارند که از طلا سفیدتر است.
منصور دستور داد تا آن طشت را آوردند، دیدند آن مخلوق در میان طشت است و نشانیهاى آن بدون کم و زیاد همانطور است که امام صادق علیه السّلام فرموده بود. بعد از آن منصور بحضرت صادق اجازه مراجعت داد و آن بزرگوار برگشت منصور به ربیع گفت: این مرد محزون که بر خلق و دین من اعتراض میکند عالمترین اهل زمان است.
17- از عبد الاعلى على بن اعین و عبیدة بن بشیر روایت شده که گفتند: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بخدا قسم که من عالم هستم بآنچه که در آسمان و زمین و بهشت و دوزخ است، و آنچه که بوده و تا روز قیامت خواهد بود، آنگاه آن حضرت ساکت شد، بعد از آن فرمود:
من این علم را از قرآن که میفرماید: «قرآن هر چیزى را بیان میکند» یاد گرفتم.
18- از مفضل بن بشار روایت شده که گفت: پرندهاى در خانه حضرت صادق صدا میکرد، امام صادق علیه السّلام بمن فرمود:
میدانى که این پرنده چه میگوید؟ گفتم: نه، فرمود: بجفت خود میگوید: خدا خلقى را از تو نزد من محبوبتر خلق نکرده مگر امام جعفر صادق.
19- روایت شده موقعى که وفات حضرت صادق نزدیک شد فرزند خود موسى بن جعفر علیهما السّلام را خواست، میراثهاى پیغمبران و امر وصیّت را بآن حضرت تسلیم نمود، در حضور شیعیان خاص خود امامت آن حضرت را ثابت کرد. مؤلف گوید: ما دلیلهاى امامت موسى ابن جعفر را در شرح حال آن حضرت بیان خواهیم کرد.
شهادت جعفر بن محمد علیهما السّلام
1- عمر امام جعفر صادق علیه السّلام (66) سال بود، امام صادق در سنه (148) هجرى شهید شد. ولادت آن بزرگوار در سنه (83) هجرى بوده. حضرت صادق علیه السّلام مدت (13) سال با جد خود حضرت على بن الحسین علیهما السّلام بود، مدت (20) سال با پدر خود و (30) سال هم امامت کرد. امام صادق در قبرستان بقیع در مقبره امام حسن و على بن الحسین و امام باقر علیهم السّلام دفن گردید روز شهادت از ایام هفته: روز یک شنبه، بقولى دوشنبه.
روز شهادت از ایام ماه: بیست و پنجم ماه شوال، بقولى بیست و پنجم ماه رجب ماه شهادت: ماه شوال، بقولى ماه رجب. سال شهادت: سال صد و چهل و هشت هجرى. محل دفن: قبرستان بقیع. مدت عمر: شصت و پنج سال، بقولى شصت و هشت سال. مدت امامت: سى و سه سال، بقولى سى و چهار سال. قاتل: منصور. علت وفات: زهرى که در طعام یا انگور ریخته بودند.
منبع:ترجمه إثبات الوصیة للإمام علی بن ابی طالب ع، متن، ص: 354
.: Weblog Themes By Pichak :.